چطوریه که دلت برام تنگ نمی شه؟! نمی بینی منو.؟! نمی خوای؟!! نمی شناسی.؟! این همه برف اومد. بارون اومد. . یه بار صدام نکردی ببینیم، اِسمِمونو بلدی هنوز یا نه؟. اصلاً یادت رفته.! اونقدر که جا نبود منم بمونم گوشه دلت!.

چهار شب پیش به پرستار گفتم:  دستامو نبنده به تخت!. قول دادم، پیشونیمو دیگه با پیچ گوشتی زخم نکنم!!! که مورچه ها بریزن بیرون!. پرستار پیره مثل همه پیرا مهربونه. قبول کرد.

اومدم نشستم تو محوطه، با عکس تو!.

آتیش و صدای دور یه جغدِ بدبخت که خوابش نمی برد.!. عکستو انداختم تو آتیش!.

گفتم اصلاً بسوزی!. حالا که انقدر می سوزونی!. دلم نیومد. عکستو از آتیشِ خاکستر کشیدم بیرون!. .

حالا نگاه کن. کفِ دستم یه تاولِ بزرگ زده!، به نشونۀ اینکه هنوز می خوامت.

هر چند دقیقه یک بار!. به تاولِ نگاه می کنم. که یادم نره هنوز اهلیِ تواَم!. .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها